آرشیو شماره‌های مجله

آرشیو شماره‌های مجله
لطفا برای دریافت شماره‌های مجله روی عکس کلیک کنید

۱۳۹۲ بهمن ۱۱, جمعه

تاریخچه‌ی معاصر شکل‌گیری شرایط جنسیت نوین د‌ر آغاز قرن بیستم

دفتر مقالات (شماره ششم، تیر و مرداد 92)


کریس هارمن[1]
تاریخچه­ی معاصر شکل­گیری شرایط جنسیت نوین در آغاز قرن بیستم[2]

اوضاع اجتماعی جهان تا پیش از نیمه­ی سده­ی نوزدهم و آغاز سده­ی بیستم تفاوت چندان فاحشی با قرون پیش از خود نمی­کرد، هرچند که اروپا قدم­های بزرگی در راه پیشرفت گذاشته بود، اما هنوز هم حکومت­های شرقی با تمام مشکلات مالی و اداری خود، دارای فرهنگ­های بسیار اعجاب­آوری برای اروپاییان بودند و تا سال 1850 میلادی هنوز هم هِند ِ چندپاره و مستعمره نشده ثروت‌مندترین سرزمین جهان بود. در اوایل دوران مدرن، دست کم برتری فناورانه­ی اروپا چندان مهم نبود مگر شاید در دریا و مردمان بومی شتاب داشتند که به نوآوری­های اروپایی­ها برسند. اما در دهه­ی 1880 صنعتی شدن پرشتاب اروپای غربی موازنه را به سود آنها به صورتی تعیین کننده تغییر داد و در سال 1900 شیوه­ی اروپایی دیگر مُهر خود را بر تقریبا تمامی حکومت­ها و سرزمین­های جهان زده بود. هرچند که انقلاب صنعتی با تغییر در شیوه­های پارچه­بافی انگلستان آغاز شد و زنان و کودکان بسیاری را (حتا بیش از حضور مردان) به کارگاه­ها و کارخانه­ها کشاند، اما با اختراع برق و هرچه صنعتی­تر شدن ماشین­آلات و نیازهای مردانه­ی این ماشین­آلات، تغییری در خود جنسیت انقلاب صنعتی بود که با کمک زنان و کودکان پا گرفته بود.
در این میان شاید ورود ماشین تحریر ساده عامل بزرگی بود. ماشین تحریر شیوه­ی مکاتبه­گری را منقلب کرد و منشی­گری را با سال­ها تجربه­ی اداری از انحصار مردان درآورد و به زنان محول کرد و احتمالا شد نخستین کار کاملا "زنانه" دنیای جدید.
پیدایش راه آهن و تلگراف و تلفن و رشد ذوب آهن و استخراج ذغال سنگ همان­قدر موجب رشد کارخانه­ها شد که رشد کارخانه­ها دلیل پیدایش آنها شده بود. توسعه­ی کار صنعتی باعث انفجار جمعیت شهرها و شهرک­های ادواری شد. درواقع رشد یک صنعت رشد صنعت دیگری را در پی داشت. مردم شهرها، روستاییان ِ معدن­کار و شهریان مشغول در کارخانه­های پولاد به خوراک و لباس نیاز داشتند. نخستین کشت و صنعت با حمل غلات از مرغزارهای "ناگشوده"ی غرب میانه­ی[3] امریکا، گوشت گاو از دامداری­های آرژانتین و پشم از استرالیا از هزاران فرسنگ با کشتی به پیدایی آمدند. این به سهم خود توسعه­ی شیوه­های جدید انباشت و نگهداری خوراک را تشویق کرد. رشد شهرها به وسایل نقل و انتقال مردم از محل­های مسکونی خود به جایی که کار می­کردند نیاز داشت و این کار را سرمایه­دارانی به عهده گرفتند که سودی سرشار در آن می­دیدند و درغیر این صورت این کار برعهده­ی شهرداری­ها افتاد. طبقات متوسط ِ نیمه­ی نوزدهم به تحمل زندگی در جوار فقرا در بیغوله­های پرجمعیت و مردن آنان از بیماری یا گرسنگی رضا داده بودند. اما در اواخر سده­ی نوزدهم آنان فهمیدند که چگونه بیماری­ها می­توانند از فقرا به همسایگان ثروتمند سرایت کنند و از این رو به ساختن سیستم­های فاضلاب، پاک کردن مراکز پرجمعیت شهری، تهیه­ی آب بهداشتی و تامین گاز برای روشنایی خیابان­ها و گرم کردن خانه­ها همت گماشتند. رسیدگی به این کارها نیز کارگران بسیاری به خود جلب کرد.
فرآیند شهری شدن[4] شتاب گرفت. در دهه­ی 1880 بیش از یک سوم جمعیت لندن تازه­وارد به شهر بودند. در 1900 سه چهارم جمعیت انگلستان در شهرک­ها یا شهرها می­زیستند و تنها در حدود یک دهم روی زمین کار می­کردند. انگلستان نمونه­ی حداکثر بود. در همین زمان در آلمان، یک سوم از جمعیت هنوز روی زمین کار می­کردند و بسیاری از کارگران صنعتی در شهرهای کوچک یا روستاهای صنعتی، نه در شهرها، می­زیستند. در فرانسه 30 درصد مردم در حوالی 1950 هنوز روی زمین کار می­کردند، و در ژاپن این رقم 38 درصد بود. حتا در امریکا جمعیت روستایی وسیعی باقی ماند (اگرچه ماشینی شدن آغاز به دگرگونی مراتع و مرغزارها کرده بود) و تا دهه­ی 1940 بیش­تر مردم در شهرهای کوچک زندگی می­کردند تا در شهرهای بزرگ. با این همه، در تمامی این کشورها گرایش به پیروی از نمونه­ی انگلستان بود. روستا –با کلیسا، واعظ، میدان و شاید آموزگار دبستان خود- دیگر چیزی متعلق به گذشته می­شد. کل شیوه­ی زندگی مردم دستخوش دگرگونی شده بود.
این امر هم فرصت­هایی و هم مسائلی برای سرمایه به وجود آورد. فرصت­ها تدارک برای کالاهای غیرمادی بود. مردم نیازهایی غیر از نیازهای مادی نیز داشتند. آنان به استراحت، معاشرت اجتماعی و فراغت از کار ِ خسته­کننده و کسالت­آور نیاز داشتند. تولید کارخانه و زندگی شهری اکثر شیوه­های قدیمی ارضای چنین نیازهایی را که در زندگی روستا با ضرب­آهنگ­ها و فرصت­های فصلی خود برای گردهم­آیی­های خودمانی مرسوم بود، از میان برداشته بود. سرمایه می­توانست با فراهم ساختن شیوه­های نوین معاشرت اجتماعی سود ببرد. آبجوسازان شبکه­های سودبخش میخانه­ها را به راه انداختند. نخستنین بارون­های روزنامه­ها[5] مخاطب بسیاری برای تفریح و سرگرمی کشف کردند. حرفه­ی سرگرم کردن، نخستین گام محتاطانه­اش را با تاسیس تالارهای موسیقی برداشت و گام دیگر با اختراع گرامافون (پیشگام ضبط صوت و "تصاویر متحرک") برداشته شد. ورزش سازمان یافته نیز از دل این دنیای نوین و صنعتی بیرون جهید. بازی­های خودمانی با توپ هزاران سال قدمت داشت، اما سازمان دادن تیم­هایی که طبق قواعدی که بازتاب ویژگی رقابتی صنعتی و سرمایه­داری است بازی می­کنند یکی از ویژگی­های انگلیسی سده­ی نوزدهم بود که به زودی در سرتاسر جهان رواج یافت. شهرک­های واجد کارخانه و حتا کارخانه­ها زادگاه بسیاری از تیم­ها بودند (نام­هایی نظیر "آرسنال" و "منچستر" و "دیناموی مسکو" یادآور آنهاست).
سرمایه­داری نوین با گزینش کسانی که فرآورده­ی شکل پیش­بینی از جامعه بودند، و استفاده از بخشی در زندگی­شان –بخشی که متضمن اسارت آنان به مدت 12، 14، 16 ساعت در روز در یک کارگاه یا کارخانه بود، آغاز کرده بود. اما اکنون می­توانست از احاطه کردن کل زندگی آنان سود ببرد– از بسترهایی که در آنها می­خوابیدند، سقف­هایی که آنان را در سرما و گرما محفوظ نگه می­داشت، تا خوراکی که می­خوردند، وسائط نقلیه­ای که آنان را به کارگاه­هایشان می­رساند و سرگرمی­هایی که به آنان اجازه می­داد دنیای کار را فراموش کنند. این به صورت سیستمی کلی در آمد.
ولی این مسئله­ای به وجود آورد؛ سرمایه­داری دیگر نمی­توانست برای تهیه­ی نیروی کار تازه­ای خارج از سیستم اقدام کند؛ ناگزیر بود گام­هایی برای تضمین ذخیره­ای که موجود بود بردارد، و این به معنای توجه به زاد و ولد نسل­های جدیدی از مردم بود. سرمایه­داران در نخستین روزهای انقلاب صنعتی در انگلستان چندان نگرانی در این مورد نداشتند و سرمایه­داران صنعتی کشورهای دیگر نیز همان­قدر بی­تفاوت بودند. زنان و کودکان ارزان­ترین و سازگارترین نیروی کار برای کارخانه­های نخ­ریسی بودند که انقلاب صنعتی را آغاز کرده بودند. بی­آنکه هیچ اندیشه­ای برای بهداشت آنان و مراقبت از کودکان خردسال در میان بوده باشد. اگر انباشت سرمایه مستلزم نابودی خانواده­ی کارگران هم بود چه باک از آن!
ولی در دهه­ی 1850 سرمایه­داران دوراندیش­تر، از فرسودگی و کاهش آتی ذخیره­ی نیروی کار نگران شدند. در انگلستان در 1871، بازرسان قانون حمایت از مستمندان گزارش دادند «این دیگر ثابت شده است که پسران متعلق به طبقات فقیرتر، که زادگاه غیرشهری دارند به ویژه آنان که در لندن پرورش یافته­اند «در سن پانزده سالگی هرگز به بیش از قدی 149 سانتی­متری و دور سینه­ای 74 سانتی­متری نمی­رسند، رشدی ناقص و نارسا، ویژگی­نمای این نژاد است». «کمیته­ی مانسیون هاوس»[6] در1893 نتیجه گرفت که «درمان بی­درنگ... بهبود بنیه­ی جسمانی و اخلاقی کارگران لندن است».
در نتیجه با سلسله قوانینی ساعات کار کودکانی که می­توانستند کار کنند محدود شد و استخدام زنان در صنایعی که ممکن بود به فرصت­های آنان در جهت آبستنی موفقیت­آمیز آسیب بزند، ممنوع گشت. معدودی از سرمایه­داران "دهکده­های الگو" ساختند. مانند صابون­سازی "لورزپورت سان­لایت[7]" در مرسی[8] و شکلات سازی "کدبوری بورنه­ویل[9]" نزدیک بیرمنگام –که در آنجا آنان می­توانستند نیروهای کار خود را به سکونت در شرایطی که بازدهی بلندمدت را تشویق می­کرد (با کمک ممنوعیت اکید الکل) تضمین کنند. اما تلاش حکومت برای ترمیم بنیه­ی جسمانی کارگران ناگریز تا پایان نخستین دهه­ی سده­ی بیستم به تعویق افتاد. به موجب پژوهشی توسط یک "کمیته­ی رسیدگی به وخامت جسمانی" درباره­ی توانایی جسمانی پایین سربازگیری برای جنگ بوئر[10] در 1902-1899 نسبت به قابلت آینده­ی انگلستان برای جنگ ابراز نگرانی کرد و یک حکومت لیبرال با معمول کردن غذای رایگان مدرسه واکنش نشان داد –این نخستین حرکت محدودی بود به سوی آنچه بعدا دولت رفاه نام گرفت. جدا از این، بیش­تر تاکید به بهبود بنیه­ی اخلاقی کارگران بود- بر تهاجم اخلاقی علیه "اسراف"، "هرزگی"، "میگساری" و "غیراخلاقی شدن ناشی از صدقه­ی بدون فرق­گذاری".
بر عهده گرفتن این عیوب ِ مورد ادعا متضمن مبارزات نوع­دوستان، کلیساها و نمایندگان پارلمان بود که آرمان طبقه­ی متوسط در احترام به خانواده –خانواده­ی هسته­ای تک همسری پایدار، شوهر ِ کارکن، زن وفادار و فرزندان منضبط- را می­ستودند. ادعا می­شد که تنها چنین خانواده­ای می­تواند به رشد کودکان وظیفه­شناس و مطیع بیانجامد. طبق "سرشت انسانی" جای زن در خانه بود. ولی اقداماتی که ممکن بود خانواده­ی الگو را که در گذشته متداول بود، به چالش گیرند، برچسب "غیراخلاقی" یا "غیرطبیعی" خورد. بنابراین روابط جنسی پیش از ازدواج و فراهمسری، طلاق، جلوگیری از آبستنی، و بحث از بهداشت جنسی و لذت جنسی به تمامی در اقلیم جدیدی از پاکدینی رسمی نهی شدند و در اینجا بود که همجنسگرایی مردانه برای نخستین بار در انگلستان و پس از آن در دیگر کشورهای غربی جرم شناخته شد.
از این رو زن برتر، زن ِ متعهد به نظافت و کار ِ در خانه شد و مرد هم نان­آور ِ اصلی.
هرچند که با گذشت تقریبا یک سده این نظام کمی تغییر کرده است، به ویژه پس از دو جنگ جهانی و رشد دموکراسی­خواهی و اخلاق­گرایی دیگر آنچنان پراهمیت نیست (حداقل در بین جوانان غربی) اما به معنای دقیق کلمه، این سیستم، بسیاری از مشخصه­های جامعه­ی امروز را نشان داد. یکی از پیامدها این بود که مردم آغاز کردند به این که این مشخصات را مسلم فرض کنند. در اوایل انقلاب صنعتی، مردم با گذار از زندگی روستایی به کار صنعتی تکان خورده بودند. آنان غالبا برای درمان بیماری­های خویش به گذشته نگاه می­کردند، همچنان­که هواداران جنبش اصلاحات اجتماعی و انتخاباتی آغاز انقلاب صنعتی در انگلستان در سر رویای استقرار مزارع کوچک می­پروریدند. با آغاز سده­ی بیستم این حسّ تکان­دهنده از میان برخاسته بود. مردم هنوز می­توانستند از نوآوری­های صنعتی چونان اتومبیل و چراغ برق شگفت زده شوند. اما از ساخته شدن جامعه بر پایه­ی رقابت، وقت­نگهداری و حرص و آز شگفت زده نمی­شدند. جامعه­ی سرمایه­داری نوین تمامی آن چیزی بود که مردم می­شناختند. شکل­های ویژه­ی رفتار آن "سرشتی انسانی" می­نموده! مردم دیگر تشخیص نمی­دادند که رفتارشان برای اجدادشان چقدر عجیب و غریب می­نمود.
در واقع با گذشت این سال­ها، برخی چهره­های طبقه­ی حاکم می­دیدند که تغییراتی شاید بزرگ متضمن تهدیدی برای آنان نمی­باشد، به شرط آنکه بتوانند قوانینی بگذارند که این تغییرات در چارچوب آن عمل کند. همچون رای اکثریت پارلمان­های اروپایی به ازدواج همجنسگرایان!
نوع دیگری از این مخالفت را می­توان در مقاومت در اعطای حق رای به کارگران و مقارن با آن به زنان دید. گسترش روابط بازاری بدین معنا بود که بیش­تر زنان طبقه­ی متوسط و نیز زنان طبقه­ی کارگر به نیروی کار مزدوری وارد شدند. اما خانواده­ی الگوی اخلاقیان، با علاقه­اش به پرورش "شایسته"ی نسل بعدی، یک نقش زن را منحصر به ماندن در خانه می­دید، و این را با تصورات متناسب با توان زن و "ارزش­ها"ی زنانه توجیه می­کرد. چنین تصوراتی در مورد زن روستایی قرون وسطا که درگیر کار سنگین بود، معنایی نداشت، و با کارگر نخ­ریسی لانکشایر به دشواری جور می­شد. اما برای مردان طبقه­ی متوسط در نخستین دهه­ی سده­ی بیستم –و مردان طبقه­ی کارگر ِ تحت تاثیر ِ مطبوعات- تقاضای رای برای زنان چیزی پوچ می­نمود!
در آخر باید به این مطلب چیزی اضافه نمود: با شروع جنگ جهانی اول و پس از آن جنگ دوم، الگوهای زندگی طبقه­ی کارگر و طبقه­ی متوسط نیز دچار آشفتگی زیادی شد. نیمی از مردان از مشاغل قدیمی و جوامع­شان برای اعزام به جبهه کنده می­­شدند و خیل گسترده­ای از زنان برای کار جای آنان را پر می­کردند. در آلمان شمار زنان در موسسات صنعتی با بیش از ده کارگر به بیش از دو میلیون نفر افزایش یافت. در انگلستان شمار زنان تنها در کارخانه­های مهمات­سازی به هشتصدهزار نفر رسید. رانش سرمایه به سوی جنگ، خانواده­ی سنتی را که سیستم سعی در تحمیل آن کرده بود، در هم می­شکست. در درازمدت این موضوع رویکردهایی را رواج می­داد که سابقا ویژگی تمامی گروه­هایی نظیر کارگران نساجی بود که قشرهای وسیع­تر زنان کارگر را زیاد کنند، به آنان احساس جدیدی از برابری با مردان ببخشند. اما اثر بی­واسطه­ی آن دو برابر شدن فشاری بود که آنان مجبور بودند با آن رو به رو شوند. آنان تا حدی مجبور بودند ساعات طولانی در کارخانه را با آوردن کودکان­شان در نزد خودشان تحمل­پذیر سازند. حداکثر کاری که آنان می­توانستند انجام دهند حفظ جسم و روح با هم بود. زنان پس از این مراحل در واقع هم مجبور به اجرای نقش زن خانه شدند و هم به صورتی اجبار به کارِ خارج از خانه داشتند!

برگرد‌ان د‌وموزی
منابع د‌ر دفتر مجله موجود است




[1]. Chris Harman، اقتصاددان و سوسیالیست انگلیسی و سردبیر نشریه­ی "کارگران سوسیالیست" انگلستان.
[2]. این مقاله با نگاهی سوسیالیستی و جامعه­شناسانه نوشته شده است و از این رو نگاهی کارگری دارد و نگاهی­ست مختصر به شروع جنسیت­بندی نوین در دهه­های پایانی قرن نوزدهم و دهه­ی آغازین قرن بیستم.
[3]. Midwest
[4]. urbanization
[5]. Barons، منظور سرمایه­داران بزرگی است که سرمایه­ی خود را در توسعه­ی نشریات و رسانه­ها خرج کردند.
[6]. Mansion House Committee
[7]. Levers Port Sunlight
[8]. Merseyside
[9]. Cadbury Bournville

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر